40 درصد از مدیران عامل فکر میکنند که سازمانهایشان با وضع کنونی در 10 سال آینده بازدهی اقتصادی نخواهند داشت. این آمار در گزارش نظرسنجی سالانه PWC از مدیران عامل در سال 2023 ارائه شده است.
به گزارش ایدنا (رسانه جامع اقتصاد و تبلیغات تجاری) این موضوع در طیف وسیعی از سازمانهای اقتصادی از جمله فناوری (41%)، مخابرات (46%)، مراقبتهای بهداشتی (42%) و تولید (43%) تایید شده است.
اگر چهل درصد (چهل عدد بسیار بزرگی است!) از مدیران عامل فکر نمیکنند که سازمانشان در ده سال آینده وجود داشته باشد، در این صورت «استراتژی» نیاز فوری به اصلاح دارد.
اما اینجا یک چالش وجود دارد. مفهوم استراتژی با انبوهی از دادههای نادرست، خود کوچک بینی، مزخرفات ساخته آموزشگاهها و … به انحراف کشیده شده و افقها، آرمانها و معیارهای آن با آموزههای نادرست بسیاری از متخصصان و استادان خودخوانده از معنا تهی شده و ماهیت آن تغییر کرده است.
واقعیت این است که استراتژی خود را محدود به آنچه امروز میدانیم، آنچه امروز میبینیم و آنچه امروز عملی است، محدود نمیکند، به این دلیل ساده که محدود کردن خود به آنچه قابل مشاهده، شناخته شده و شدنی است، ما را متعهد به حل مسائل کوچک و برداشتن گامهای کوچک میکند. چهل درصد از مدیران عامل را به خاطر بیاورید که نمیتوانند آیندهای فراتر از افق ده ساله ببینند.
استراتژی اساسا یک مفهوم مبتنی بر تغییر و دگرگونی است. همانطور که پروفسور لارنس فریدمن مورخ نظامی بریتانیا نوشت: «همه استراتژی، انقلاب است. بقیه فقط تاکتیک است.»
ما از تاریخ درس گرفتهایم که انقلابها با بهینهسازی تدریجی زمان حال آغاز نمیشوند. بلکه با آیندهای آغاز میشود که شما میخواهید بسازید. در واقع این رنجهای موجود یا رنجهای گذشته نیستند که انقلابها را میسازند، بلکه این رویاها هستند که انقلاب را شکل میدهند.
البته برخی معتقدند که استراتژی نیازمند تحقیق است. این عده تخیل و تصور کردن آینده را در تدوین استراتژی ناچیز میانگارند. اما نمیگویند تحقیق درباره چه؟ استراتژی یک مفهوم درباره آینده است و ما هیچ دادهای در مورد آینده نداریم. طبیعتاً همه دادهها مربوط به گذشته است. تنها راهی که میتواند ما را با آینده روبرو کند، تصور آن است. بنابراین قبل از هر چیز دیگری، استراتژی همان عمل تخیل انسانی است. «دیدن» چیزی که هنوز وجود ندارد. دیدن چیزها آنطور که میتوانند باشند. همانطور که ما میخواهیم آنها باشند.
این موضوع به معنی انکار یا نادیده گرفتن واقعیت و شبکههای علیت نیست (این کار فانتزی افرادی است که به تک شاخها اعتقاد دارند) بلکه به معنی دستیابی به حداکثر قدرت بر واقعیت است. تخیل به ما کمک میکند تا گروگان میراث گذشته یا آنچه ثابت شده و مورد توافق عمومی فرض میشود، نباشیم.
به عبارت دیگر به رغم وجود دادهها، آموزهها و تکنیکهای موافق و مخالف بسیار، استراتژی از زمان حال به صورت خطی و گام به گام کار نمیکند. سیر حرکت استراتژی و پویایی آن موجی، چندلایهای، ناموزون و نامتوازن است. بنابراین استدلالهای مبتنی دادههای موجود، کارکردی جز احتیاط و کوچک کردن منظر و چشم انداز ندارند.
در عوض، وظیفه استراتژی این است که به سوی آیندهای بهتر، هیجانانگیزتر، باارزشتر و مطلوبتر حرکت کند – و سپس برگردیم و به زمان حال برگردیم تا آن را واقعی کنیم- به عبارت دیگر، تخیل برای افراد کم حوصله است. برای کسانی که میخواهند واقعیتهای شتابنده را خلق کنند نه اینکه فقط از واقعیتهای دیگران عبور کنند. همانطور که راجر مارتین (یک مشاور استراتژیک مدیران عامل) استدلال کرده است، استراتژی که توسط تخیل هدایت میشود، همیشه از تحلیلهای جهشآمیز پیشی میگیرد. به طور مشابه، جسی آرمسترانگ، درباره رویکرد اتاق نویسندگان خود صحبت کرده است: «اتاق نویسندگان یک انجمن باز است که در آن هر چیز دیوانهکننده، عجیب یا مضحکی که نمایش را به شدت تکان میدهد، میتوان پیشنهاد داد و در نظر گرفت. رویکرد ما هیجانانگیزترین ایده است که برنده میشود و ما از آنجا کار را آغاز میکنیم.»
این موضوع آنهایی را که میگویند « X مرده است و همه چیز متفاوت است» ناامید میکند اما در حالی که تاکتیکها تغییر میکنند و تکامل می یابند، ماهیت اساسی استراتژی کاملاً تغییرناپذیر است و همیشه خواهد بود.
اما اگر استراتژی و آنهایی که به خدمتش میگیرند، بخواهند واقعاً آیندهای داشته باشند (یک بار دیگر به یاد بیاورید چهل درصد از مدیران عامل را که نمی توانند آینده ای فراتر از افق ده ساله ببینند) آن وقت میتوانیم کارهای بسیار بدتری از یک یادآوری ساده انجام دهیم و ماهیت واقعی آن را برملا کنیم؛ خیال پردازی.
ترجمه از مقالهای با عنوان اصلی: Strategy is the very human act of imagination
نوشته: مارتین وایگل، مدیر ارشد استراتژی در BBDO